المَرءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ فَلیَنظُرْ أحَدُکُم مَن یُخالِلُ
آدمى بر آیین دوست خود است؛ پس هر یک از شما مراقب باشد که با چه کسى دوستى مى‌کند

خاطرات دوران دفاع مقدس
چهار شنبه 1 اردیبهشت 1400
    
بازدید: 2559
    

🌷بنام خدا🌷
زندگی نامه شهید مهندس فروزنده
شهید فروزنده در یک خانواده مذهبی متولد شد.
پدر ایشان ،علیرغم وضعیت جامعه قبل از انقلاب که بیسوادی در جامعه رواج داشت، از افراد با سواد- روضه خوان(ارادتمندان به اهل بیت عصمت)-معتمد محل و از جمله زائران اباعبدالله الحسین در چند دهه قبل از انقلاب بود.
مادر ایشان از بانیان مجلس اباعبدالله در منزل و پیشتاز در ایجاد صله رحم و حفظ جو محبت آمیز در بین خویشاوندان بودند.
شهید از همان کودکی با حضور در مجالس و خواندن روضه با زبان کودکانه به تقلید از روضه خوان مجلس، ارادت و استعداد خود در ابلاغ رسالت دینی را آشکار می ساخت.
دوران دبیرستان او مصادف با زمان انقلاب و بعلت شرکت در مبارزات توسط شهربانی دستگیر شد..
همزمان با تحصیلات دانشگاه ،با جهاد سازندگی جهت خدمت رسانی به مناطق محروم و کمیته مرکزی سپاه پاسداران ،در مبارزه با عناصر ضد انقلاب همکاری تنگاتنگ داشت.
با وجود اینکه محل خدمت و زندگی ایشان در شمال کشور (جهاد سازندگی مازندران )قرار داشت ،بطور مرتب و مکرر به زادگاه خود (شهرستان کازرون)
مراجعه و جو سیاسی --دینی شهرستان را مورد توجه قرار داده و دوستان را از توطئه دشمن آگاه و به نحوه ادامه فعالیت های سیاسی-دینی مبنی بر خط رهبری ارشاد می نمود.
در ادامه خدمت خود در جبهه دفاع مقدس ،در احداث جاده استراتژیک شمال به جنوب در منطقه شملچه به شرف شهادت نائل گردید.
نامش جاودان و راهش پر روهرو باد.



 


خاطره ای از شهید فروزنده(۱)
روزی در منزل در حال ساخت محمد رحیم (برادر بزرگشان)،مشغول بکار بودیم که شهید مسعود از شمال(محل خدمت)برای بازدید به شهرستان آمده بودند.
لباس کار پوشیده همراه سایرین با بیل ماسه داخل فرغون جهت حمل به داخل ساختمان می ریختند.
در همان وقت دوستان نزدیک که از آمدن ایشان مطلع شده بودند در حیاط خانه جمع شده ،گاهی از مسائل روز صحبت می کردند و گاهی به بقیه افراد در کار کردن می پیوستند.
این صحنه برای اینجانب که نوجوانی بودم چند پیام آموزنده داشت:
الف)شهید به شخصیت اداری خویش بعنوان مهندس فکر نکرده و در حضور دوستان و آشنایان کار طاقت فرسای بنائی انجام می دادند که معرف :
۱-تواضع و درک احساس افراد پائین دست بود.
۲-درس اخلاق برای جوانترها که دانشگاه و مسئولیت اداری را برای درآمد راحت همراه با شخصیت های کاذب انتخاب نکنند.
ب)حضور در میان طبقات مخلتف :
۱-در حالیکه کارگری می کرد در مورد مسائل مهم سیاسی و فرهنگی روز صحبت کرده و کار سطح پایین از تفکر عالی ایشان نمی کاست.
۲-در یک صحنه با حفظ شان افراد در سطح متفاوت ،براحتی با هر کدام در سطح تشخیص همان فرد ،ارتباط برقرار نموده و راهنمائی های لازم را ارائه می دادند.
و این است روش صحیح ارائه الگوی شخصیت برای جامعه.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.



 


خاطره ای اژ شهید فروزنده(۲)
در دو ران نوجوانی گاهی اوقات را در بیابان به شکار پرنده می پرداختیم.
یک روز که با چند نفر از رفقا و شهید ، جمع بودیم، ایشان اظهار داشتند که من هرچه تلاش می کنم نتیجه نگرفته و تیرم به خطا می رود ولی فلانی ، خوب شکار می زند.
من که از مهارت او در تیراندازی خبر داشته و می دانستم که با سلاح جنگی ژ--۳ آنهم در حالت ایستاده براحتی هدف را می زند، گفتم :تا نیت چه باشد؟
شهید با لبخند ملایمی مرا به سکوت توجه دادند.

بله. شهید قصد شکار نداشت بلکه آن را بهانه ای برای همراهی دوستان جوان در امر ارشاد در قالب تفریح قرار داده بود.
بعدها من در رساله عملیه امام راحل خواندم که شکار به قصد تفریح ، حرام است.
این خاطره برای اینحانب چند پیام بهمراه داشت:
۱- توجه به تربیت جوانان.
۲-نحوه امر به معروف و نهی از منکر، مخصوصا که منکر در حال انجام ، موضوع مورد علاقه و رایج اجتماع باشد.
۳-برای امر خطیر تربیت تا چه اندازه باید در رفتار حساس ، حساب شده و از وقت و زندگی شخصی مایه بگذاریم.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.



 
خاطره ای از شهید فروزنده(۳)
انتخاب مجلس شورای اسلامی تمام شده و نماینده منتخب از جناح مخالف بود.
بین دوستان بحث در گرفته که این شخص لیاقت حضور در مجلس را ندارد و انتخابات باید منحل اعلان شود و استدلال افراد حاضر هم این بود که این شخص با عوام فریبی آرای مردم را جذب کرده است.

در این لحظه شهید فروزنده رو به افراد حاضر، با تاکید بر سخن امام راحل مبنی بر پذیرفتن رای مردم، جمع را آرام کردند.
ایشان ،دوستان را به معنی جمهوری ارجاع داده و اهمیت قبول رای مردم و خطر رد نتیجه انتخابات ،حتی،اگر اشتباه کرده باشند را به جمع تذکر دادند .
در آنزمان ما متوجه معنی رد نتیجه انتخابات نشدیم ولی بعدها فهمیدیم که دشمن در کمین ،و آماده اتهام استبداد دینی به حزب اله بود.
این انقلاب در نتیجه آگاهی مردم ایجاد شده و تداوم آن نیز بایستی بر اساس رشد سیاسی --فرهنگی مردم صورت پذیرد.
و این امر ،سنگینی وظیفه افراد آگاه جامعه و اهمیت تبلیغ و حضور در صحنه را گوشزد می نماید.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

موفق باشید.



 

🌷بنام خدا🌷
خاطره ای از شهید فروزنده(۴)
با پیروزی انقلاب تشکل های مختلفی سعی در جذب
جوانان داشتند از جمله شهید فروزنده که گروههایی
مرکب از جوانان در سنین مخلتف را با دعوت به پیک نیک و جلسات ،با فرهنگ دینی انقلاب آشنا میساخت.

صبح جمعه با گروهی از جوانان و نوجوانان بسمت کوه بی بی شیرین حرکت کردیم.
گروه کوهنوردی دارای آداب و قوانین خاصیست از قبیل بصف حرکن کردن--با اجازه مسئول تیم توقف جهت استحراحت و غذا خوردن، اما نوجوانان گروه بی خبر از همه جا همانند تفریح خانوادگی عمل کرده حرکت گروه را دچار وقفه میساختند.
هر جا بعلت خستگی از حرکت باز میماندیم شهید با قلق خاصی ما را راه می انداخت.
ظهر وقت ناهار شد و ما هم میمان سفره نان و خرمای سرگروه شدیم،و عجیب بنده که تا آن زمان
به چنین چیزی بچشم غذا نگاه نمیکردم ،بعلت گرسنگی و تحت تاثیر محفل با صفای دوستان چنان مشغول شده بودم که هنوز سراغ بقیه اش میگرفتم.

مدتها گذشت تا زمانیکه به آموزش بسیج برای اعزام به جبهه دفاع مقدس رفته بودیم در آنجا من متوجه
تاتیر تحمل آن خستگی و نان خرما، در جمع صمیمانه
گروه کوهنوردی شهید فروزنده شدم.
در واقع ما ،میهمان دل با محبت ایشان شده بودیم.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
موفق باشید. 



 

🌷بنام خدا🌷
خاطره ای از شهید فروزنده (۵)
شهید تازه از مسافرت شمال که محل کار ایشان بود ، به شیراز رسیده و با توقف کوتاهی قصد عیادت یکی از خویشاوندان نزدیک که اخیرا بر اثر تصادف ویلچری شده بود را داشت.
بنده با ایشان همراه شده و در بیمارستانی بنام صحرایی که گویا قبل از انقلاب توسط ژاپنی ها با شکل و شیوه خاصی ساخته شده بود ، فرد مورد نظر دیدار کردیم .
در بین صحبت ها مشاهده میشد که شهید بنحوی بمن میفهماندند ، که مریض میخواهد صحبت کند ، یعنی ما باید در این صحنه ،حتی الامکان ، شنونده باشیم.
بعد از پایان وقت ملاقات و در بین راه ، به من گفتند که ما باید در ملاقات با مریض میدان سخن را به او بدهیم، وگرنه مریض همچنان به حال رخوت و سستی--خواب آلودگی خود باقی خواهد ماند.
من بعدها متوجه نتایج مثبت این نحو ملاقات به شرح ذیل گردیدم.
۱--مریض با صحبت کردن ، تخلیه روحی شده ، به آرامش نزدیک میشود.
۲-- با ایجاد آرامش اولیه ، توان بررسی حال خود و آماده پذیرفتن راه بهبودی میشود.
۳-- شنوندگان فرصت شناخت وضعیت بیمار پبدا کرده و از تجربیات او بهرمند میگردند.
یک ملاقات کوتاه با مردان خدا و آموختن اینهمه تجربه برای حضوری موفق، در یک اجتماع انسانی ، بسی جای تامل است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.


موفق باشید.



 

🌷بنام خدا🌷
خاطره ای از شهید فروزنده(۶)
در دین مبین اسلام ، احترام به بزرگان ، بطور خاص ، مورد تاکید قرار گرفته است.
در اینجا احتمال دو نوع رفتار از افراد بزرگ وجود دارد :
۱--شخص بزرگتر انتظار دارد ، به احترام بزرگتر بودن ، مطلب ارائه شدن از طرف ایشان پذیرفته شود ، و صحیح یا اشتباه بودن ، در حاشیه قرار میگیرد.
۲-- فرد بزگتر، بنا را بر تحمل و چشم پوشی ""بزرگواری ""قرار داده ، اشتباهات افراد کوچکتر را متناسب با میزان پذیرش آنها اصلاح مینمایند.
در زمان شهید مظلوم ، دکتر بهشتی که ایشان از طرف منافقین بطور همه جانبه مورد تهمت قرار گرفته
بودند، در حضور شهید بحث سیاسی بالا گرفت و ایشان ، به احترام بزگتر بودن افراد ، مراعات ادب نموده ، با ملایمت همراه با ادله و اخبار سیاسی از شهید مظلوم دفاع میکردند.
متاسفانه ، آقایان درک موضوع و موقعیت، نکرده ، بر صحبت های بی اساس خویش ، آنهم به تندی ، پافشاری میکردند.
شهید فروزنده که عدم درک شان بزرگتری، را از حد فزون دیدند، ناگهان با فریاد و قاطعانه ، چند جمله مستدل را بیان کرده و به غائله خاتمه دادند.
سایرین که ملایمت ایشان را بحساب ضعف گذاشته بودند ، بحث را تغیر داده ، صحنه عوض شد.
شهید، با این شیوه رفتار ، به افراد حاضر در جمع ثابت کردند که :
🥀 بزرگتری به بزرگواریست نه به سن و سال🥀

یادشان گرامی ، و راهشان پر رهرو باد.



 

موفق باشید. 

🌷بنام خدا🌷
خاطره ای از شهید فروزند (۷)
روزی شهید در ملاقات یکی از دوستان که گارگری میکرد ، متوجه پاره بودن آستین لباس او شده گفتند چرا لباس پاره پوشیدی؟؟
ایشان پاسخی به این مضمون دادند که از باب تواضع ، در اینخصوص سختگیری نمیکنند.
شهید تاکید کردند که محل پاره شده را دوخته ، سپس لباس را بپوشند ، زیرا :
""پاره بودن لباس، علامت لا ابالیگریست نه تواضع""
و این نکته مهمی در شناخت و کابرد رفتار متواضعانه می باشد.
یادش گرامی ، راهش پر رهرو باد.



 

🌷بنام خدا🌷 
خاطره ای از شهید فروزنده( ۸)
شخصیت کامل
در بحث تربیت اسلامی، امتحان ، مقوله ای پیچیده و حامل اسرار الهی ، شامل علم توام با قدرت لایزال خداوند است که شرایط محیط را بصورت حوادث تلخ و شیرین ، مطابق نیاز درونی بندگان فراهم نموده تا استعدادهای انسانی به کمال خود نائل آیند.
از روایات نتیجه گرفته ایم که مومن در سه موضع : ضعف --قدرت --ابهام-امتحان میشود.
۱-ضعف برای ایجاد تحمل و امید مطلق به نجات بخش بودن خدا.
۲-قدرت برای انجام خدمات اجتماعی با لحاظ نمودن نظارت و سلطه مطلق خدا.
۳-ابهام برای ایجاد نور هدایت خاص پرورگار ، بنام فرقان که تشخیص دهنده حق از باطل است.
شهید فروزنده از نادر شخصیت هایی بود که در طول عمر کوتاه و مفید خود ، هرسه مرحله را طی نموده و با روحی تکامل یافته در معرفت ، پروردگار خویش را ملاقات نمود.
۱-موضع ضعف- ایشان در مبارزات قبل از انقلاب ، توط شهربانی دستگیر و با پایداری بر عقیده ، این مرحله را با موفقیت سپری نمود.
۲- پس از پیروزی انقلاب ،در زمان تصدی مسئولیت ، بدون دریافت هیچگونه امتیاز خاصی، با تواضع تمام ، به خدمت مردم محروم ،در اقصی نقاط میهن اسلامی پرداخت.
۳-موضع ابهام- شهید، در حالیکه مشاهده مینمود که فرصت طلبان با انواع دسیسه ها ، عوام فریبی نموده و در صدد کسب مقامات هستند ، بدون ذره ای ترس یا حسادت ، به روشنگری در میان نسل حاضر پرداخته ، سعی در حفظ خط امام نمود.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.





🌷بنام خدا🌷 
خاطره ای از شهید فروزنده(۹)
احساس صمیمیت با حفظ شئونات
برای تدام روند رشد در اجتماع بشری ، لازم است که نسل قدیم ، همرا با تربیت و خدمت به نسل جدید ، تجربیات و دستاوردهای خود را به ایشان منتقل نموده تا از دوباره کاری و تلف شدن فرصت ها ، جلوگیری شود.
لازمه این مهم ، وجود روابط صمیمانه بین طرفین است.
متاسفانه بعلت عدم شناخت افراد از شخصیت خدمتگزاران ، گاها این اظهار صمیمیت ها ، باعث بی توجهی به ارزش موضوعات مطروحه و حتی جسارت به شخصیت بزرگان حاضر میگردد که نتیجه اش ، به انزوا رفتن استعدادها و محروم ماندن نسل جدید از علوم و تجربیات گذشتگان خواهد بود.
شهید فروزنده ، علیرغم داشتن سن کم ، کنترل عجیبی در اینخصوص داشتند.
بطوریکه با اظهار صمیمیت نسبت به تلخ ترین افراد ، راه نصیحت به ایشان گشوده و در مواردیکه شخص مقابل در غفلت ناشی از لذت رفاقت فرو رفته بود ، با نهیبی حساب شده ، او را بیدار و به اهمیت موضوع واقف میساخت.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

موفق باشید پورهادی.



🌷بنام خدا🌷
یک خاطره
غلبه ایمان بر آتش
در گردان فجر --تیپ المهدی(لشکر المهدی فعلی) بودیم خرداد سال۱۳۶۲برای عملیات والفجر۲. آماده میشدیم.
فداکاری بچه های این گردان زبانزد بود.
یک گروه ۸نفره بطور داوطلب سرو غذا در سه وعده
برای هر روز را بعهده گرفته و کل گردان مانند یک خانواده بر سر یک سفره می نشستند .
این برنامه باعث آشنایی بیشتر اعضای گردان و ایجاد جو صمیمی و برادری در بین آنها میشد.
یک روز مشاهده کردیم جوانی تقریبا ۲۲--۲۳ساله اهل فسا بنام ابولفضل که با همه بسیار خوشرو و خوش برخورد بود پیراهنش پشت ندارد و بریده شده ، بطوریکه کاملا پشت او عریان و گوشت قرمز نیمه کباب شده ، هویدا بود.
علت را جویا شدیم،گفتند،حین آماده کردن غذا،دیگ آب جوشی که برای چای گذاشته بودند،افتاده روی ابوالفضل و پشت او سوخته.
جالب اینکه اولا، این جوان از درد سوختن خم به ابرو
نیاورد و اظهار درد نکرد.
دوما، لباس خود بیرون آورده پشت آن را قیچی کرد،
تا به گوشت سوخته نچسبد و او بتواند همچنان به
پذیرائی از رزمندگان ادامه دهد.
اینجا بود که من جلوه ای از غلبه ایمان بر آتش دنیا
را در وجود این جوان دیدم.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.

موفق باشید. پورهادی



🌷 بنام خدا🌷
یک خاطره
شهید جاویدی،شهید همیشه جاوید
گردان والفجر--تیپ المهدی خرداد ۱۳۶۲،بچه ها سر سفره منتظر سرو ناهار بودند.
گروه داوطلب پذیرائی از هر طرف در رفت و آمد و
چیدن وسایل سفره بودند .
در این میان شخصی با شور و حرارت زایدالوصفی
،آنهم با پای برهنه وسط سفره این طرف و آنطرف
میدوید و غذا توزیع میکرد.
پرسیدیم ایشون کیستند؟گفتند:برادر جاویدی(فرمانده
گردان).
کسی که به اقتضای شرایط و اصول نظامی گری می بایست در اتاق فرماندهی مشغول رتق فتق امور نظامی بوده و برای او ناهار میبردند.
در حالیکه یک گردان از چهار گروهان ۹۰ نفره تشکیل
میشد،گردان والفجر فقط دو گروهان داشت .
صبح روز عملیات از قرارگاه به برادر جاویدی اطلاع داده شد که سریعا عقب نشینی کنید زیرا گردان دو سمت چپ و راست شما نتوانسته اند مواضع تعین
شده را تصرف کنند و شما در محاصره دشمن هستید.

پاسخ ایشان این بود: ما نخواهیم گذاشت ماجرای تنگه احد در تاریخ تکرار شود.
پس از چهار روز مقاومت، بدون پشتیبانی غذا و مهمات ،با ۵۰نفر نیروی باقیمانده از ۱۸۰نفر،پیروز و سربلند در حالیکه مانند افراد پناهنده،گمنام بین مجروحین عقب لنکروز نشسته بود،به پشت جبهه منتقل میشد.
سردار فاتحی که مقاومت او در بستن تنگه دربندی خان عراق ،مانع از رسیدن قوای کمکی دشمن و در
نتیجه سقوط پادگان بزرگ حاج عمران عراق،یعنی
پیروزی عملیات والفجر ۲ شده بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

موفق باشید. پورهادی



 

🌹بنام خدا🌹
خاطره ای از شهیدان دوپیکر و جلیل پور

خرداد ماه سال۱۳۶۲ --تیپ المهدی--گردان والفجر--
پس از گذراندن دوره آموزش مجدد برای عملیات جدید نیروها را حرکت داده،طی دو روز پیاده روی
دشمن را دور زدیم.
نیمه شب عملیات آغاز و گردان اهداف مورد نظر را بتصرف درآورد.
صبح روز بعد از قرارگاه اعلان شد که شما در محاصره
هستید،تا هنوز فرصت باقی هست عقب نشینی کنید.
اما جواب فرمانده گردان این بود:
ما اجازه نمی دهیم ماجرای تنگه احد،تکرار گردد.

دشمن برای بازپس گرفتن منطقه پس از ریختن آتش
تهیه سنگین(کوبیدن منطقه با توپ و خمپاره)،
اقدام به پاتک کرده ستون نظامی را حرکت داد.
بچه ها بی دریغ و شجاعانه دفاع میکردند.
اما گردان فقط شامل دو گروهان ۹۰نفره بوده و تعداد
دشمن زیاد، جواب دادن ،به آنها با سلاح سبک مشکل بود.
یک قبضه توپ ضدهوایی۱۴میلیمتری جز غنایم بود.
در همین موقع شهید دوپیکر و شهید جلیل پور که تنها افراد آگاه به این سلاح بودند ،بسمت توپ رفته آن را
تجهیز و خودو های دشمن را زیر باران گلوله گرفتند.

این حرکت دو شهید باعث شد دشمن فکرکند ،
نیروهای کمکی ایران با سلاح سنگین وارد صحنه شده،بنابراین عقب نشینی کرده و مناطق تصرفی
برای ۴روز تثبت تا نیروهای کمکی وارد مرحله دوم عملیات شده ، و با تصرف پادگان حاج عمران عراق عملیات پایان یافت.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.

موفق باشید. پورهادی



 

🌷بنام خدا🌷
خاطره ای از شهید امراله کشاورز

خرداد ۱۳۶۲ --گردان والفجر --تیپ المهدی--نیروهای اعزامی از استان فارس و بوشهر ،از خوزستان به ارومیه جهت انجام عملیات والفجر۲انتقال یافته
در محیطی کوچک منتظر تعین محل استقرار بودند.

بحثی بین چند نوجوان از دو شهرستان پیش آمده و
جوانی با آنها تندی کرده بود.
آن جوان ناراحت و آزرده پیش ما آمد. امراکشاورز
که خود سابقا بزن بهادر محله بوده ولیکن تغیر رویه
داه بود،از جابرخاست و سراغ آن جوان رفت و با احترام همراه با تحکم جو جبهه و لزوم کنار گذاشتن
تعصبات محلی را به آن جوان متذکر شد.
این کنترل خشم از طرف امراله با آن روحیه سابق
واقعا تحسین برانگیز بود.
عملیات شروع شد و بدنبال اعلان فرمانده مبنی بر
عدم امکان عقب نشینی با وجود محاصره ،پس از چهار روز مقاومت ،اطلاع دادند که نیروهای ایران پادگان حاج عمران عراق را تصرف کرده بسمت شما در حال پیشروی و پاکسازی منطقه هستند.
چند نفر برای مواظبت از مجروحین مانده و سایرین
جهت ملحق شدن به نیروهای عمل کننده وارد صحنه
درگیری شدند.
امراله علیرغم اینکه چندسالی از اینجانب بزرگتر بود
با کمال تواضع آمادگی خود را برای همراهی بنده اعلان کرد.
درگیری شدید و در تاریکی شب همدیگر را گم کردیم
تا اینکه شهرستان مراسم تشیع شهدا در بهشت زهرا
بچه های باقیمانده همدیگر را ملاقات میکردند که پلاکارتی بر روی یکی از تابوتها نظر همه را جلب کرد!!!

🌷(شهید امراله کشاورز)🌷
او گوی سبقت را ربوده بود.
یادش گرامی ،راهش پر هرو باد.


موفق باشید. پورهادی.



 

🌷بنام خدا🌷
یک خاطره
شوق در دل، خار در چشم
خرداد ماه سال ۱۳۶۲ --تیپ المهدی--گردان فجر--فرمانده بچه ها دور هم جمع کرده در باره نحوه شناخت یکدیگر در تایکی و صحنه عملیات صحبت میکرد.
برادر رضائی ،اعزامی از سپاه فسا،جوانی قد بلند، متین و خوش سیما، بعنوان معاونت گردان معرفی و قرار بودایشان همراه ما(گروهان۲) و خودش همراه گروهان ۱باشد.
اول تیر ماه ،صبح روز عملیات پس از دفع اولین پاتک دشمن،بچه ها سراغ یکدیگر گرفته از وضعیت عملیات
و حال همدیگر آگاه میشدند.
وارد سنگر فرماندهی شده برادر رضائی را دیدم که روی چشمشان پانسمانی ساده و موقت بود.
با کمال آرامش وضعیت منطقه را توضیح میدادند.
هنگام خروج از رفقا پرسیدم مگرچشمشان صدمه
دیده ؟گفت بله.
مورد اصابت ترکش قرار گرفته...!!!
اگر ذره ای گرد و غبار به چشم ما وارد شود ،فورا به
چشم پزشک مراجعه و تا کاملا آن را شیتشو ندهیم،
آرام نمیگیریم،ولی آهن داغ در چشم ،سایرین را دلجویی میداد.
در اینجا معنی شوق خدا در دل داشتن دیدم که
چطور تحمل خار در چشم را آسان مینماید.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.

موفق باشید. پورهادی.



 

🌷بنام خدا🌷


خاطره ای از شهید مهدوی


در زمانی که عمال آمریکا با انواع هواپیماها و موشکها
نفتکشهای ایران را بمنظور سقوط اقتصادی و قطع بودجه جنگ هدف قرار میدادند ، دریادلان نیروی دریایی سپاه پاسداران بمرکزیت بوشهر که مسئولیت حفاظت از خلیج همیشه فارس را بعهده داشتند، در اجرای فرمایش رهبر کبیر انقلاب ،تصمیم به زدن مشت محکم به دهن آمریکا ،متقابلا نفتکشهای دشمن را هدف قرار دادند.
این حرکت بر آمریکائیها گران و غیر قابل تحمل آمد
بطوریکه از طرف کاخ سفید به نیروی دریایی دستور داده شد تا ناوگان جنگی آمریکا مستقیما نفتکشهای حامل نفت غرب را اسکورت کند.
دراولین مرحله از این عملیات ،نفتکش بریجستون آمریکا در حالیکه توسط دو رزم ناو محافظت میشد وارد خلیج فارس شد.
مسیر حرکت توسط ناو مین روب آمریکایی پاکسازی میشد.
گروهی از دریادلان بفرماندهی شهید مهدوی در یک
عملیات شجاعانه و کم نظیر ،درست در لحظه ای که
فرماندهان آمریکایی فکر میکردند مسیر امنی ایجاد
کرده اند، قبل از نیمه شب مین دریایی عظیمی در مسیر کاشتند که با اصابت نفتکش و مشاهده انفجار
،هردو رزم ناو آمریکایی صحنه را ترک و بطرف ساحل
کشور عربی فرار کرند.
دلاوران نیروی دریایی سپاه بقصد اسیر کردن ناوها وارد صحنه شدند که از تهران از طرف شخصی محافظه کار که بعدها سردار سازندگی لقب گرفت،
دستور توقف عملیات داده شد وگرنه با اسارت ناوها ،
برگ زرینی بر صفحات دفتر دفاع مقدس افزوده میشد.
این شکست در تاریخ ننگین آمریکا ، بفرماندهی شهید مهدوی ثبت و پرونده عملیات محافظت از نفتکشها توسط آمریکا ، در اولین قدم با شکست و رسوائی بسته گردید.
🌷نامت جاودان🌷یادت گرامی🌷راهت پر رهرو باد ای شهید مهدوی🌷🌷🌷🌷

موفق باشید. پورهادی



 

  نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.